اربعین آمد و اشکم، ز بصر می آید & گوئیا زینب محزون، ز سفر می آید.
باز در كرببلا، شیون و شینی برپاست & كز اسیران ره شام، خبر می آید.
رود، رودی، شنوم از طرف شـام، مـگـر & ام لیلا به سر، نعش پسر می آید؟
كاش می داد كسی، بر علی اكبر، پیغام & کای جوان، مادر پیرت ز سفر می آید.
و علی اصغر بی شیر بداند كـه رباب & با دل و سینه پـر خون جگر، می آید.
ای صبا ! گوی به عباس، كه از جا برخیز & ام كلثـوم تو، خم گشته كمر، می آید.
« صامتا »! از چه نگفتی بـه سر قبر حسین & عابدین، خون جگر و دیده تر، می آید؟